قصه خدا
یکی بودیکی نبود زیرگنبدکبود غیرعشق دونفر دیگه عاشقی نبود
اون دوتاشادبودن هردوفریادبودن بی خبرزحادثه ازغم ازادبودن
بین اون روزای خوب یه روزی تنگ غروب جغدپیربدوشوم اومدازسمت جنوب
میون پرهای اون یه صلسم بدشگون داده بودن واسئ عاشقای قصمون
یکیشون گفت خبر خبرازجادوگره اگه بازش بکنیم عشقمون درخطره
یهواسمون طپید به خودش ابرهارودید به عذای عشقشون اشگ اسمون چکید
اخرای قصه بود زیرگنبدکبود توی قصه خدا دیگه ان یکی نبود
یه نفر نشسته بود از زمونه خسته بود غم دوری عزیز دلشوشکسته بود
قصمون بسررسید رنگ خوشبختی ندید عشق پاک اون دوتا به وصال نرسید
اگه شادیهاکمه قصه هاپرازغمه عاشقای باوفا دلشون پیش همه
تقدیم به تو دوست عزیزبا بهترین ارزوها
کلمات کلیدی: